در قسمت دوم داستانک به رنگ خاکستر شنیدید:
سلیمان به کابل رسیده و در مسیر میدان هوایی تا دشت برچی، به مرور خاطرات شیرینی که با نامزادش ماه گل داشت میشیند و زمانی بخود میاید که پشت در حولیِ پدر ماه گل رسیده و اما حسی آکنده از ترس و نگرانی در دلش داره که…..
شنونده ی قسمت سوم این داستانک و منتظر قسمتهای بعدی باشید.
شما میتوانید در کانال تلگرامی و تمامی پادگیرها ما را دنبال کنید.
آدرس شبکه های اجتماعی در بیوگرافی پیج موجود است.

نویسنده:
کارگردان:
هنرمندان:
تهیه کننده:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *