روزهای سیاه کابل، قسمت چهارم
“جهنمِ کابل”
وقتی واژه جهنم بهمیان میایه، ترس و وحشت بههمراه داره، ولی بهراستی ما جهنمی بنام کابل ره فراموش کدیم؟ جایی که هر روز میسوزیم و خاکستر میشیم. شنوندگان جان سلام و وقت تان بخیر. به چهارمین قسمت از روزهای سیاه کابل خوش آمدید. باید یادآوری کنم که این مجموعه به همکاری ترجمان افغانستان و رادیو آرا تهیه شده و تقدیم شما خوبان میشود. در قسمت سوم شنیدین که ما چگونه بلای جان یکدیگر خود استیم و چرا این همه بالایا سر ما میایه، ولی ای بار از جهنم میگیم، از جهنمی بنام کابل، پس با ما باشید و بشنوید.
کابل، دودشهر است. شهریست که گویا از اساس، از همان اول، بر دود و آتش و سوختن بنیان نهاده شده است. اگر بخواهیم برای کابل نمونهی تاریخی، و حتا اساطیری و افسانوی پیدا کنیم، میبینیم که قابل بازیافت نیست. کابل، در سوختن و دود و آتش و ویرانی، بیمثال است. تک و تاریک و تنهاست.
تا آنجا که من در جریانم، حتا در اساطیر و افسانهها نیز دودشهر نداریم. در ایلیاد، این اولین اسطورهی تاریخ، «ابرشهر» داریم. یکی از خیالانگیزترین عروسیهای اساطیری هم، شبی در پشت ابرشهر برگزار میشود. دودشهر اما نداریم. چه میدانم؟ شاید در تمام شهرهای اساطیری، در تمام شهرهای افسانوی، برخلاف کابل، هنوز جایی برای زیستن است. در افسانههای مذهبی اما میتوان کابل را خوب پیدا کرد (تصور کنید، کابل را کجا میتوانیم پیدا کنیم)! کابل، همان جهنمِ واقعیِ افسانههای مذهبیست: شهریست که کوچهاندرکوچه، ناحیهاندرناحیه و آدماندرآدم، دود و آتش است. آدمهایش میسوزند، خانههایش میسوزند، فقرایش میسوزند، دخترانش میسوزند، کودکانش میسوزند، درختانش هم میسوزند.
جهنم در تاریخ فقط به معنای «محلِ آتشین و سوزناک، پردود و آتش» نبوده است، در بسیاری از عقاید به معنای «آخرین حد سردی، جایی که همهچیز یخ میبندد» هم بوده است. در تاریخِ عقاید، در متون مزدیسنا جهنم «آخرین حد قابل تصورِ سردی» توصیف کرده است.
کلمهی دَخمَه (دغمه) که لفظا به معنای داغگاه و مجازا به معنای آرامگاه و گور است، پیش از آیین زرتشت، از آنگاه که مردم (بهخصوص ایرانیان باستان) جسدِ مردگان را میسوزانیدهاند، در ایران باستان رواج یافته است. در درازای تاریخ هم باور عموم، بهشمول ادیان ابراهیمی، تقریبا به همین معنای زرتشتیِ کلمه بوده است: جهنم یعنی جای داغ و آتشین. تصویری که قرآن از جهنم تعریف میکند هم مشابهی همین معنای زرتشتیِ آن است.
در متون مزدیسنا اما دخمه به معنای سردابه است. جای بسیار سردیست که «کافران مردگان خویش را آنجا نگه داری میکنند». اینجا میبینیم که «جهنم» تغییر معنا میدهد: دیگر آن آخرین حد گرمی و سوزندگی نیست، آخرین حد سرما و سردیست.
در هردو صورتش اما جهنم، دو آخرین حد است: یا آخرین حدِ داغ و دود و آتش است، یا آخرین حد یخ و سرما و سردی. ساکنان جهنم طبق بعضی عقاید میسوزند و دود میشوند، و طبق بعضی عقاید یخ میبندند و سنگ میشوند.
جهنم از آنجا که مربوط عالم پس از مرگ است، ممکن است که واقعیت عینی نداشته باشد؛ فقط افسانهی وحشتناکی در متونِ اعتقادی باشد. با توجه به وضعیتِ رفاه و آرامشِ مردمِ اینجهان اما اگر بررسی شود، میشود در قسمتهایی از زمین برای جهنم ویژگیهای مشابهی پیدا کرد. ازآنجا که به قول شازدهکوچولو «آدمبزرگها فقط به آمار توجه دارند»، اگر از دیگر مسائل حیاتی زندگی هم بگذریم، تنها از منظرِ آمارِ رفاه و آرامشِ شهروندانِ جهان هم میشود گفت که کابل، جهنم است. اساسا فقط کابل (افغانستان) جهنم است. در حال حاضر به جز کابل، هیچکجای جهان آن ویژگیهای اساسی جهنم را ندارد. تنها کابل است که به همین هردو معنای جهنم، جهنم است. به چشم سر میبینیم که آدمهایش یا میسوزند و دود میشوند، یا یخ میبندند و سنگ میشوند. آره، این فقط ماییم که میانِ آه و آتش گیر کردهایم.
نمی گوییم این قصه بهآخر رسید، چون قصه دردها و غمهای ما را آخری نیست. پنجمین قسمت را از زندگی جنرالی میگوییم که با خانواده هفت نفریاش در حال تلف شدن است و کسی نیست به دادش برسد. با ما باشید و دیدگاه تانرا برای بهبود هرچه بهتر برنامهها، با ما شریک سازید.