از «مادری» پرسیدند؛
کدامیک از فرزندان خود را،بیش از دیگران دوست میداری؟
مادر گفت:غایب آنها را تا وقتی که بازگردد،
بیمارآنهارا تاوقتی که خوب شود،
کوچکترین آنها را تا وقتیکه
بزرگ شود،
و همهٔ آنها را تا وقتی که زنده هستم
دوست دارم!
مادر یعنی زندگی ، مادر یعنی عشق ، مادر یعنی مهر ، مادر یعنی آن فرشته ای که با اشک تو ، اشک میریزه ، با خنده هات می خنده
مادر یعنی آن فرشته ای که نگاهش به توئه و با هر لبخندت ، زندگی میکنه.
مادر یعنی آن فرشته ای که موهاش سفید میشه برای بزرگ کردنت و به تو میگه: پیر بشی مادر ، درد و بلات به جانم…
مادر یعنی آن فرشته ای که صبح که خوابی آرام میز صبحانه رو میچینه تا وقتی بلند شدی زندگی را لمس کنی
مادر یعنی آن فرشته ای که شبایی که غم داری یا مریضی، تا صبح بالا سرت می شینه و نگرانه
مادر یعنی آن فرشته ای ، که وقتی موقع کار میگی خسته شدم ، با اینکه پاهاش درد میکنه میگه تو بشین مادر من انجام میدم ،
مادر یعنی آن فرشته ای که هیچ وقت باور نمیکنی مریض بشه یا پیر بشه ، چون همیشه و توی هر حالتی به روت لبخند میزنه
مادر یعنی آن فرشته ای که طاقت دیدن اشکاش رو نداری …
مادر یعنی همه زندگی …